من و تو
نه خیالِ باطلِ دو هممسیرِ موازی
در ابدیتِ محال بودیم
نه آرامشِ کذبِ یک نقطه
در فصلِ اشتراکِ سقوطِ یک خط
بر خطی دیگر
بر خطی دیگر
ما تنها
شبیهترین
به دو جزء ناچارِِ یک پرگار بودیم
به دو جزء ناچارِِ یک پرگار بودیم
یکی محکوم به فرو رفتنی
از تبارِ عجز
و دیگری سرگردان
حولِ دایرهای
حولِ دایرهای
به سمتِ بینهایتِ هیچ
تنها قاعدهی بازی
گریز از مرکز بود
ما تمام باختها را یکجا برده بودیم
۱۴ نظر:
چقدر فروغ ناک
این بی نظیره
................
هنر=زیبایی+دریغ: برگرفته از نوشته ای از ولادمیر ناباکوف
......................
بی گاه
vatar dar behtarin halat daiereh ra be do ghesmate mosavi taghsim mikonad
چرا نظرمن ثبت نمیشه ؟؟؟
بهر حال اول باید به این فکر کنم که دوخط موازی بودن بهتره یا دو طرف پرگار بودن...
بعد میتونم بیام و حرف بزنم ..
سلام ، من اگر بگویم خیلی خوب می نویسید ، باز خواهید گفت که هر چه از ذهن شما می تراود را من زیبا می بینم. پس من سکوت می کنم و نظاره گر در کنجی می نشینم . دوستدار شما . بدرود .
چند بار خوندمش به قول خودم ای ول p:
و من همیشه به توهم نقطه تلاقی دو خط
موازی
به این سراب ادامه میدادم ...
اما تو
همیشه یک قدم عقب تر بودی...
این شد که هیچگاه
به آن نقطه نرسیدیم...
من چقدر دوست داشتم این دور تو
گردیدن را
هرچند که نقطه کوچکی بیش نبودی ...
و من پرگاری عاجز!!!
می دانستم می دانستم که بازنده منم
اما این قمار اجتناب ناپذیر بود
پس به روی باختم شرط بستم
و تو بردی!
تمام باخت مرا تو بردی
تمام برد تو را من باختم ...
hendese 20 !
hendese 20 !
...
گفتم که در مورد پست بالا ..این خودتی خود خودت ...
سلام بالاخره اومدم
لینک شدی دوست خوبم
ارسال یک نظر