۱۱.۱۲.۸۸

دوبارگی

من و تو
نه خیالِ باطلِ دو هم‌مسیرِ موازی
در ابدیتِ محال بودیم
نه آرامشِ کذبِ یک نقطه
در فصلِ اشتراکِ سقوطِ یک خط
بر خطی دیگر

ما تنها
شبیه‌ترین
به دو جزء ناچارِِ یک پرگار بودیم

یکی محکوم به فرو رفتنی
از تبارِ عجز
و دیگری سرگردان
حولِ دایره‌ای
به سمتِ بی‌نهایتِ هیچ

تنها قاعده‌ی بازی
گریز از مرکز بود

ما تمام باخت‌ها را یک‌جا برده بودیم

۱۴ نظر:

zodiak گفت...

چقدر فروغ ناک

میشا و بیگاه گفت...

این بی نظیره
................
هنر=زیبایی+دریغ: برگرفته از نوشته ای از ولادمیر ناباکوف
......................
بی گاه

misagh گفت...

vatar dar behtarin halat daiereh ra be do ghesmate mosavi taghsim mikonad

خــآتون خــآموش گفت...

چرا نظرمن ثبت نمیشه ؟؟؟

بهر حال اول باید به این فکر کنم که دوخط موازی بودن بهتره یا دو طرف پرگار بودن...

بعد میتونم بیام و حرف بزنم ..

علی 123ووو گفت...

سلام ، من اگر بگویم خیلی خوب می نویسید ، باز خواهید گفت که هر چه از ذهن شما می تراود را من زیبا می بینم. پس من سکوت می کنم و نظاره گر در کنجی می نشینم . دوستدار شما . بدرود .

کاوه گفت...

چند بار خوندمش به قول خودم ای ول p:

خــآتون خــآموش گفت...

و من همیشه به توهم نقطه تلاقی دو خط

موازی

به این سراب ادامه میدادم ...

اما تو

همیشه یک قدم عقب تر بودی...

این شد که هیچگاه

به آن نقطه نرسیدیم...

خــآتون خــآموش گفت...

من چقدر دوست داشتم این دور تو

گردیدن را

هرچند که نقطه کوچکی بیش نبودی ...


و من پرگاری عاجز!!!

خــآتون خــآموش گفت...

می دانستم می دانستم که بازنده منم

اما این قمار اجتناب ناپذیر بود


پس به روی باختم شرط بستم

و تو بردی!

تمام باخت مرا تو بردی

تمام برد تو را من باختم ...

Mani گفت...

hendese 20 !

Mani گفت...

hendese 20 !

ناشناس گفت...

...

خــآتون خــآموش گفت...

گفتم که در مورد پست بالا ..این خودتی خود خودت ...

منیره حسینی گفت...

سلام بالاخره اومدم


لینک شدی دوست خوبم