رو به پایانی که نه آغاز
چه بیخود
بهدر میشوم از خود
بی صدایی که من
بی نگاهی که او
بی هیچ
رقصان در باد
از "من"ی که قاب کردهاید
از "من"ی که قاب کردهاید
تا "هیچ"
که من میشود
کمکم
که من میشود
کمکم
خسته تر از آنم که به رو نیاورم. این است که نقاب برداشته؛ خلاف آمدنهایتان، در رفتنی بی وقفهام.