و تمام سهمام دچار آمدن بود
به همین چند هجا
که شبی
تمام میشوم در آن
تو اما؛
همان ماجرای همیشهای
تمام نمیشوی در من
که شبی
تمام میشوم در آن
تو اما؛
همان ماجرای همیشهای
تمام نمیشوی در من
خسته تر از آنم که به رو نیاورم. این است که نقاب برداشته؛ خلاف آمدنهایتان، در رفتنی بی وقفهام.