برای شبی زمستانی
از سالها بعد مینویسم
از سالها بعد مینویسم
که سند نگاههایمان را
شش دانگ به نام هم زدهایم
از آن برفها میبارد که دوست دارم
از آنها که با تو نیامد
و تو چنان که همیشه
چترت را باز کردهای
زیر بیوقفگیِ تَرکنندهیِ تکرارِ من
گیج ماندهام من
تصویر تمام قدی از آن خاطرهی دور را
که نشان از هر که دارد،
جز تو
چشم دوختهای تو
بر معصومیت نگاهی
که هیچ
به من و هرزگیهایم نمیماند
ریههای من
از نبودن تو
پُر است و بیخیالم
تو اما
با خیالِ من
در آغوش زنی که باکرگیاش را به تو میبخشد،
تازه میشوی
نگاه کن
همه چیز در جریان سیال آن فعلِ غمگین
تن سپردهست به پایان
من اما هنوز
چنان که همان روزها
از کلاغها متنفرم
۱۸ نظر:
كلاغ ها.......
برای تمام کلاغ هایی که ازشون متنفری
دلم میسوزه!
برای اون کلاغی که امروز صبح در افتاب پشتبام تن برهنه منو ..... دلم میسوزه
میدانم که میدانی
گیج ماندهام من
تصویر تمام قدی از آن خاطرهی دور را
که نشان از هر که دارد،
جز تو
........................
چشم دوختهای تو
بر معصومیت نگاهی
که هیچ
به من و هرزگیهایم نمیماند
........................
ریههای من
از نبودن تو
پُر است و بیخیالم
......................
تو اما
با خیالِ من
در آغوش زنی که باکرگیاش را به تو میبخشد،
تازه میشوی
....................
چنان که همان روزها
از کلاغها متنفرم
....................
شبی زمستانی
شب روشنی ناب تو را می بيند
آرامش مهتاب تو را می بيند
تعبير دو عالم چه زلال است اينجا
بيداری من خواب تو را می بيند
قصه ی آشنایی که دوستش ندارم بس که لامروت است
بابا اینجا اوضاع یه جورایی داغونه !!!
اما مهم همون تازه شدنه هست
چاره ای نیست جز فراموشی روزهای رفته و نگاه به خورشیدی که پشت پرواز کلاغها در حال طلوع به تو خوشامد می گوید که امروز روزی دیگر است...
من با تو نبودهام
شبح داغ یک نیمروز آفتابی بودی تو
در سیاهچالهی شبی
من به تنفس تو معتاد بودهام
به بلعیدن هوای وهمناک تو
توای که تو نبودی
آی ای شبح گریزان!
به هر تار جانم صد آواز هست ...
میگما چه وبلاگت رنگو وارنگیه
دامبولی کسکه
ولی نوشته هات دلنشینو جذابه
متد ادبی نوشته هات خیلی قویه
خوب باشی
سر میزنم بهت
همینقدر که می فهمی ام دوست من برایم کافی است...
باور می کنی که همین لحظه چیزی که تازه می خواست شروع بشود تمام شد...
اما من الان انگار که هیچ حسی ندارم...
چرا دارم اینها رو برات میگم نمیدونم...اما حس میکنم بهم نزدیکی..
خوشحال شدم از دیدنت...وارد دوستانم میشی..
سلام درست حدس زدی این توصیف کافه هنر بود برای روزی که آنجا بودم
شعرت را انگار برای من نوشته ای ...
be rooxzam
مرسی از حضورت
.............
خواندنی زیبا
ساده می نویسی ، دوست دارم خواندش را .
سادگی اش صمیمیت با خود دارد .
همواره موفق باشی ای رفیق .
ساده می نویسی ، دوست دارم خواندش را .
سادگی اش صمیمیت با خود دارد .
همواره موفق باشی ای رفیق .
موفق شدم تلسم شیکست :d
آپ شدم :p
زیبا می نگاری...
زیبا می نگاری...
be roozam
ارسال یک نظر