۱۱.۱۱.۸۸

اعجاز

گم‌گشته‌ای در من
خویشتنِ خویش می‌جوید.
و چه هزل کوک می‌زند؛
بریده‌هایِ مرا بر دوخته‌هایِ ناسازِ خویش.

سخن کوتاه کن سعیای دروغین‌ام!
عیسای آشوغِ من
حرامزاده‌ای بیش نبود.

۱۶ نظر:

فرزانه گفت...

سلام
آیا چنین اعجازی جز با حسابگری اندیشه و بی پروایی عشق امکان دارد ؟

Unknown گفت...

بسیار لذت بردم.بسیار.

علی 123ووو گفت...

آه ، آه آنکه نشسته ، آنکه خشت جان خویش را بر عیسائیان بنا نهاده روزی پی بدین دروغین بودن خواهد بردآیا؟ امید که باشد . بدرود .

علی 123ووو گفت...

و اما شیدایی هوش ببرد و فراموش شد ، هر چند که نیازی نیست به ابراز این : زیبا بود چون همیشه . آفتاب را برای آفتاب خواندم در نزد میم . دال .

م ر ی م گفت...

آخ از آن عیسای آشوغ من...حرامزاده ی آسمان و زمین
زیبا بود میم دال عزیز
و پاسخی کوتاه و نه درخور لطف بیکرانت در مسلخ گذاشتم.

zodiak گفت...

هرزگی های مریمان است که عیسایانی حرومزاده میتراود

zodiak گفت...

باعث افتخار ماست شما هم در زمره دوستان من حک شدید

میشا و بیگاه گفت...

نجات دهنده در گور خفته است
....................
چه کنم با دل ِ شیدا
چه کنم با این غم
.........................
زمانی که روحم بپذیرد که در جاودانگی ِ مضحک ِ زندگی غوطه ور است و هیچ گریزی از آن نیست،چه سعادتمندم،دیگه نمیخواد در گوشش بخونم که بابا جون هفت سالگیت مرد ،اثیر مرد،آرزوهات مردند.
......................................

کاوه گفت...

و زندگی چون اشک چشمان تو ادامه دارد...

م.نهانی گفت...

این تنهایی

چمبر اعتقادم می شود

دست ها که دعا می شوند

خدا را به صدایی

آوار نگاه ها می کنند...

م.نهانی گفت...

این تنهایی

چمبر اعتقادم می شود

دست ها که دعا می شوند

خدا را به صدایی

آوار نگاه ها می کنند...

Mani گفت...

این جریان حرومزادگی چیه!؟

میشا و بیگاه گفت...

مرسی که سر می زنی
..............
بار ها و بارها
نوشته های اینجا
خواندن دارد

م ر ی م گفت...

آمدم رفیق با آیه های ابلیس

yahda گفت...

اگر اینها خط خطیهایتان است!!
دست نوشته هایتان چگونه است؟!

میشا و بیگاه گفت...

بنویس
دلم برایشان تنگ است
برای نوشته هایی که نسل ما
برای هم مینویسد
بارها می ایم اما ننوشته ای
منتظرم رفیق
بنویس