نشستهام اینجا
بر صندلیِ سیالِ زمان
روز را به شب کوک میزنم
شب را به هیچ
شب آخر راه را از بَر است
بیراهه نمیرود
خاطرِ پریشانم را تنها
آشفته و آشفتهتر میکند
پرت میکند حافظهی کُندم را
به جغرافیای دوری که تو
باز من میمانم و تفریقِ معنا از هر آنچه دیدنی
حواسم اما جمعِ قدمهای توست
که هِی بین زمین و آسمان تقسیمشان میکنی
من
صندلی
زمان
روز
شب
تو
تو
تو
تو
تو
...
سوزن گرامافون روی نگاهِ نینداختهات، گیر کرده
بر صندلیِ سیالِ زمان
روز را به شب کوک میزنم
شب را به هیچ
شب آخر راه را از بَر است
بیراهه نمیرود
خاطرِ پریشانم را تنها
آشفته و آشفتهتر میکند
پرت میکند حافظهی کُندم را
به جغرافیای دوری که تو
باز من میمانم و تفریقِ معنا از هر آنچه دیدنی
حواسم اما جمعِ قدمهای توست
که هِی بین زمین و آسمان تقسیمشان میکنی
من
صندلی
زمان
روز
شب
تو
تو
تو
تو
تو
...
سوزن گرامافون روی نگاهِ نینداختهات، گیر کرده
۲۶ نظر:
چقدر خوب بين زمین و اسمان هرزگیهای دلت رو رنگ میکنی!
خیلی خوب بود دختر .
شب میداند
که چه باید بکند..
این شبانه ها
بی بهانه تو
به صبح نخواهد رسید...
زمان را نمیدانم ..
اما من..
همچنان به نگاه تو
آویزانم..
معلق در زمین..
معلق در آسمان..
زمان را نمیدانم..
اما من..
فارغ از هر گذری..
به چشمان تو..
سنجاق شده ام ...
زمان را نیمدانم .
اما من ...
ای کاش
ترانه ای ساخته میشد
به نام تو
تا ابد
تکرار میشد
تو
تو
تو..
و نمیدانی که چه استقبالی میکنم از
زجر کشیدن های شبانه..
وقتی همه خوابند
و من می اندیشم به اینکه
من چرا نمی خوابم..
چرا هرگز خواب نخواهم رفت !!!!
چرا خواب نخواهم دید؟؟!!!
چرا؟
چرا؟
چرا؟
دنباله های ِ من در حرکتند ، به شب،شبی که پایانش معلوم نیست.مردی در نگاه ِ سرخپوستی ِ نوبادی وار به زندگی.
آنجایی که شب را به هیچ کوک می زنی و ایمان داری که بیراهه نمی رود... ایمان داری که آشفته ترت می کند ...
شعرت من را آشفته می کند.
آفرین بر شما
like like like like
سلام
ممنونم از لطفت که همیشه هست
شعر زیبات خوندم
چقدر خوب دوستانی چون شما دارم
تو نمی خوای از رو این صندلی پا شی!؟
تو نمی خوای از رو این صندلی پا شی!؟
م.دال عزیز
ممنون که لینکم کرده ای.
این لینک شما، لینک دارد.
بزودی لینکدانی ام را درست خواهم کرد و پاگرد اولین لینکش خواهد بود.
متاسفم که جواب محبتت را دیر می دهم، سرم گرم میان ترم و تمرین و ... است.
سلام سال نو مبارک
خیلی زیبا بود
شب را به هیچ ...
براي همين چيزهاست كه شب را مي پرستم.
be roozam,
سلام دوست خوبم
مدتی بود که بلاگر اجازه یادداشت گذاری به من نمی داد
شعرهایتان را می خوانم
برایتان سالی خوب آرزو می کنم
اینجا گویا اتفاقاتی افتاده بوده که حالا نیست ..که حالا کات شده !!!!
برای كوتاهی دستهایم چه كار می توانم بكنم؟
قبول كرده ام كه شب از حوصلهء من درازتر است
و ماه از خیال تو دورتر
قبول كرده ام كه فكر می تواند خارج از بدن ادامه داشته باشد
هزار جا برود
و از هزار سوراخ سردربیاورد
قبول كرده ام كه زمین گرد است
و ما امشب دوباره اتفاقا رسیده ایم به هم
درود بر (احتمالن خانم ) میم دال عزیز ممنونم از حضورتان سرودهایتان را خواندم زیبا میسرائید و لحنتان دوست داشتنی است زنده باشید با احترام وبلاگتان را پیوند میزنم به دستی بر آتش هنر-بدرود
درود بر شما وسپاس بیکران از مهربانی تان پس اگر حوصله دارید تاوان بیگناهی را بخوانید.
کلامتان مرا یاد دوستی انداخت که می گفت:
اینجا نمی شود به کسی نزدیک شد آدمها از دور دوست داشتنی ترند
asan miam inja rango varange hall mikonama... hardafe in yeki az noktehaye ghabele tavajohie ke hess mikonam..
soozane negaheto gire ye negahe andakhte kon khob
تو
ترانه
گرامافون
تو
گرامافون
ترانه
من
تو
شب
چشمهایت
ترانه
تو
سکوت
تو
ما که ضبط داریم.
va ma hamchenan dore mikonim
shab ra
va rooz ra
hanooz ra
ارسال یک نظر